- پاشیده شدن
- پراکنده شدن برافشانده شدن افشانده شدن، ریخته شدن برشاشیده شدن، یا از هم پاشیده شدن، از هم متلاشی شدن
معنی پاشیده شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ملبس شدنتکفرپوشیده شدن در لباس، مخفی شدنپنهان ماندن نهان گشتن: چنانکه دما دم قاصدان میرسیدند و مزد ایشان میدادن تا کار فرو نماند و چیزی پوشیده نشود
پاک شدن
پوسیدن پوسیده گشتن
تاب یافتن خمیده شدن، در نوردیده شدن، ملفوف شدن: ملتوی شدن، منحرف شدن بگشتن، مشکل شدن (کلام سخن) : پیچیده شدن سخن، درهم پیوستنبهم درآمدن: التیاث پیچیده شدن چیزی بر چیزی، مجعد گشتن (موی) موغول شدن: تعکش پیچیده شدن موی
مالیده گردیدن
Encrusted
покрытый
verkrustet
покритий
pokryty
recoberto
ricoperto
recubierto
encrusté
bedekt
tertutup
kaplanmış
iliyofunikwa
ڈھانپے ہوئے
Outstretch
estender
ausstrecken
wyciągać
растягивать
простягувати
extender